جوجوی خسته

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دستاش ، دستای لطیفش ، چشمای شیطونش

لبای ...

وقتی دستمو میگرفت ، انگار یکی میشدیم .

وقتی لب به سخن می گشود ، من از خود بی خود میشدم .

صدااش صدای ناااازش ،گوشمو قلقلک میداد .

دیدن هربارش تازگی داشت برام 

چشمای برراقش وقتی نگاه میکرد ، دلم میخواست هرباار چشماشو‌ببوسم 

لطافت پوستش دلمو آروم میکرد 

دندونای مرواریدش وقتی میخندید میدرخشید  ...

لبهای خوش رنگ ، لبهایی که با دیدنش دلم میخواست ...

 

جوجوی خسته...
ما را در سایت جوجوی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sandoqhche بازدید : 81 تاريخ : جمعه 10 خرداد 1398 ساعت: 17:46

می رویوووووو گریه می آااااید مراااا

اندکییییی بنشییین

که باااارااااان بگذرد 

 

جوجوی خسته...
ما را در سایت جوجوی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sandoqhche بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت: 1:36

دلم میخواد خودمو ببوسم بگم عزییییز دلممم چرا خودتو اذیت میکنی . آخه ارزش این همه فشار نداره . لطفا مراقب خودت باش الان فقط تو مهمی باور کن فقط تووووو

جوجوی خسته...
ما را در سایت جوجوی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sandoqhche بازدید : 146 تاريخ : يکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت: 1:36